نیروانا

"هیچ چیز دوبار اتفاق نمی افتد....به همین دلیل....ناشی به دنیا آمدیم و خام خواهیم رفت!!!"

نیروانا

"هیچ چیز دوبار اتفاق نمی افتد....به همین دلیل....ناشی به دنیا آمدیم و خام خواهیم رفت!!!"

اشعار عاشقانه

سلام دوستان عزیز این شعر رو خودم سرودم که امیدوارم خوشتون بیاد.

صدایت طنین انداخته است در گوشم؛ نجوای زیبای گل را در نفست حس کردم....

قطره های باران را در دو نرگس آهویت... بر گونه های سرخ و سیب مانندت نظاره کردم.

ای غریب آشنا که حسی مشترک و غریب در وجودم به ودیعه نهادی؛رقص غمناک کلامم را درشب سیه بپذیر....

تا بامدادی دیگر با تو به پرواز در آیم.   

 

 

یک غزل هم سرودم که امیدوارم خوشتون بیاد.

 

نگاه اول تو عشق درون من را

 

                          احیاء و زنده کردست چشمان بسته ام را

 

من دیده ام رو بستم گویی که هیچ ندیدم

 

                          اما نشد ببندم چشم و دل ترم را

 

من راز نرگسانت شاید که فاش کردم

 

                          زیرا که سرّ خود را دیدم شد آشکارا

 

اکنون نده عذابم ای یار دلنوازم

 

                         آخر مگر چه کردم گشته ام سنگ خارا

 

تاب وتوان ندارم گر تو نکنی یادم

 

                         در این بهار زیبا یارا برس به دادم

 

توسط مهدی ۱۶/۷/۱۳۸۶

شعر عاشقانه

سلام دوستان عزیز؛

این وبلاگ تازه راه اندازی شده است

این وبلاگ را دوست خوبم بهاره برای من طراحی کرده؛ جا داره به نوعی از زحمات ایشون سپاسگذاری کنم

به همین خاطر شعری رو از این عزیز بزگوار ؛ که بسیار زیبا هم هست در وبلاگم به یادگار میگذارم

 

وقتی نگاه تو.... بر شمع جسم وجان من پروانه میشود....

 

آن لحظه گوییا... زیبا ترین دقیقه ی هستی رسیده است.

 

این لحظه ی یگانه را... این جاودانه را...هرگز زمن مگیر...

 

با من بمان...بمان... پروانه ام بمان

 

شعر از بهاره

توسط مهدی ۱۴/۷/۱۳۸۶

نیروانا کیست؟

میخوام در مورد نیروانا بنویسم در مورد این کلمه که کرت کوبین بزرگ اونو روی گروهش گذاشت. بیوگرافی نیروانا رو زیاد خوندیم اکثرا میدونیم. اینکه خودکشی کرده یا کشتنش زیاد خوندیم , زیاد شنیدیم ولی در مورد خود کلمه نیروانا.........

نیروانا یعنی آزادی از سلسله علل رنج ها و پیدایش ها و فرو نشاندن مطلق عطش تمایلات

و

 روشنی مطلق روح است........

 

 

اعلاترین حالت نیرواناست که باید مانند شمع سوخت تا به آن حالت رسید عقیده من وجود داشتن نیرواناست اصطلاحی که در بودا مطرح شده و به زحمت ترجمه شدنی است نیروانا به منزله خاموش شدن شعله شمع است و این فرایافت صورت های دیگر نیز دارد که نه تنها ترجمه نشدنیست بلکه فهم و درک آن نیز برای آدمهای مثل ما که اطرافیانمون غرق در مذهب و**** اند دشواره.........

مثل اینکه گفتم نیروانا اصطلاحی است در آیین مقدس بودا (که اکثر عقایدشونو قبول دارم); از نظر بودا مرگ (چه کلمه ای .....خودش یه پست می طلبه!) صرفا تجربه ای تلخ است که در آن انگاره های عادی ما نمیتوانند آن چنان که میخواهیم ادامه یابند!

 ((آرین ها به زندگی پس از مرگ معتقدند:بهشت برای نیکان ودوزخ برای بدکاران . ما هیچ یک از اینها را باور نداریم .ما اعتقاد داریم که روح از انسانی به تن انسان دیگر یا به یک گیاه , یک تخته سنگ , یک درخت یا یک حیوان می رود. ما فکر می کنیم اعلاترین حالت روان نیروانا است که باید مانند شمع سوخت تا به آن حالت رسید.
زنجیر گران و دراز زندگی را پایان داد و سرانجام خود را در حالت کمال و اعتلاٍیی آرامش بخش در اوج کاینات باز یافت. اما برای رسیدن به این مرحله , جین ها میگویند که باید از رودخانه عبور کرد , دل از آنچه در این جهان و بر روی زمین است برکند و خویشتن را به قوانین ابدیت تسلیم کرد))

به طور کلی فلسفه بودا بر این پایه استواره که دنیای اطراف ما , وهم و رویایی بیش نیست .... این اصل ریشه در اساطیر هند باستان داره . در داستان آفرینش هندی آمده است که ویشنو خدایی در حال خواب است و کیهان رویای اوست!      هر چه می بینید ذهنیت محضه!

حالا شاید واقعا دنیا وجود نداشته باشه , شاید دنیا به قول هندی ها مایاست یک سراب جهانی , رویایی درذهن خدا یا همون نیروی برتر.

((آنگاه که کودکی زاده می شود آن کودک گمان میکند که زادن مرگ است هر کودک گمان میکند زندگی همون رحم مادر است و هیچ , اینک که خارج میشود .......زندگی آن بود و این زایش به نظر او مرگ است...........))

نمیتوانیم بفهمیم که جهان (( برای خود))چگونه است , آنچه ما میتوانیم درک کنیم این است که جهان برای ما چگونه است !!

((اثبات از نفی زاده میشود و این حقیقت نیست که تمام موجودات زنده میتوانند فقط از طریق نیک زیستن یا رعایت مطلق تمامی آرمان های ما به مقام قدوسیت یا به سطح نیروانا برسند , آنچه حقیقت است ........این است که هر یک از ما از یک ذره یا یک واحد زیست شروع کردیم ناگزیر هزاران بار پی در پی متولد شدیم در درون هوا, آب, خاک ,سنگ, گیاه, .........وقتی  به پاکی برسیم ,  واحد زیست آزاد میگردد و مانند شمعی خاموش میشویم و به حالت نیروانا میرسیم))

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر                   من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

نیروانا , دستان ورم کرده ..............چشمان دم کرده.......طمع تلخ باران پاییزی ... ......به اندازه ی یه حقه راز ......به اندازه آب ...........نیروانا .خسته ام من ........ احساس میکنم یکی دور مغزم رو طنابی پیچیده داره میکشه ............اینقدر که مغزم شبیه سلول های در حال تکثیر شده , شاید داره تصاعدی تقسیم میشه!................امروز ذهنم سر ریز شده ....از حقیقتی که مثل لقمه بزرگتر از دهنم بود.....وتهی از من که هست.............وای خدای تو ......وشایدم من..........یکی داره منو****.......صدای خش خش پاهام روی زمین توی گوشمه , چه بلایی داره سرم میاد؟!؟!.واژه هام تنها موندن....نیروانا دستاتو که باز میکنم ..............یه مشت خار..........من که هنوز یه لا ادری هستم ...........پس چگونه به نیروانا اعتقاد پیدا کردم .......چه جوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

لاادی کیه؟ کسیه که نمیدونه خدا وجود داره یا نه , ((وقتی هیوم در بستر مرگ بود دوستش ازش پرسید. آیا به زندگی پس از مرگ معتقده یا نه .....هیوم جواب داد درست به همان اندازه ای که میتوان تصور کرد تکه ای ذغال در میان آتش نسوزد................این جواب هیوم دقیقا نشانگر عدم اعتماد او به پیش داروی است))

پایان رنج زندگی در چرخه سامسارایی رو  نیروانا میگن..ازش به عنوان روشنایی بی پایان یاد میکنن...نیروانا یعنی رسیدن به حقیقت مطلق .نیروانا همونه که سعدی میگه ((رسد آدمی بجایی که به جز خدا نبیند))همونی که عطار در موردش میگه گذشتن از هفت شهر عشق....همونی که سر منصور حلاج رو بالای دار برد((باید سرش میرفت بالای دار چون..........بقای جامعه بستگی به نا هوشیاری مردم داره و از نا آگاهیشون تغذیه میکنه ....همونی که ولتر میگه:حقیقت را بگویید و مطمئن با شید که کشته خواهید شد................حلاج میگه معرفت یعنی دیدن اشیا و هلاک همه در معنا . اون بالا که بود میگفت :همه جا روشنه انگار همش از نور ساخته شده کاش چیزی روکه من میبینم تو هم میتونستی ببینی...))و همونی که کرت کوبین رو به اوج رسوند..........

با یکی از دوستان صحبت میکردم به این نتیجه رسیدم که کرت کوبین اون مرد بزرگ (چه خود کشی کرده باشه ........چه کشته باشنش...........چه و چه و چه........)آره به اوج رسید.شاید اون بودی ستوه بوده.....کسی که در آیین بودایی به بودای آینده گفته میشده.کسی که به انسانها کمک میکنه راحت تر از چرخه سمسارا برهند............اگه متقاعد نشدید آهنگاشو گوش کنید.......شک دارید؟!؟!.....ولی من شک ندارم.

اینا همش از لحاظ عرفانی بود .علم در این مورد چی میگه/.............بعد چهارم .چیزی که مارکوپولو به چشم دیده بود و تو سفرنامش گفته بود ...روحانی معلق بین زمین و آسمان.......کسی که از زمان خودش جلوتر بود......    .

در نهایت

   ای شب آشفته برو , وی غم ناگفته برو

   ای خرد خفته برو , دولت بیدار بیا.....

 

به خاطر داشته باشید ...... حقیقت مثل همیشه........بسیار غریب تر خواهد بود!

                                                      منبع: http://nimasaleh.blogfa.com